آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

این روزها...

اول از همه باید عید سعید فطرو به همه دوستان عزیزم که لطف کردن برام پیام فرستادن تبریک بگم. چند روز گذشته یه سفر کوچولو داشتیم به شمال و ویلای بابایی ، بعد تقریباً دو سال همه خانواده دور هم جمع شدیم و تولد مامانی و جشن گرفتیم.جای همه خالی کلی بهمون خوش گذشت و آرتین کلی رقصید و در امر رقص پیشرفت های قابل توجهی پیدا کرده و بشکن میزنه و دستاشم یه جوری تکون میده که نگو(قشنگ از مچ یه نیم دایره میزنه و بعضی وقتا هم انگشتای دوتا دستاشو داخل هم میکنه و موج میده)البته من هنوز موندم از  کی رقصیدن و یاد گرفته کیک تولد مامانی رفتیم دیزی بخوریم تا غذا آماده بشه کلی همه جارو بهم ریختی بابا افش...
20 مرداد 1392

14ماهگی

سلام عزیزم : ماهگیت مبارک قندم آرتین جوجو ماشااله دیگه اونقدر وروجک شده که نمیدونم از کجا بگم... اونقدر شیرین شده که میخوام قورتش بدم.  بعضی وقتا محکم میگیرم توی بغلم و محکم فشارش میدم با این کارم کلی انرژی مثبت از وجود نازنینش میگیرم.  کلی با بابا افشین بازی میکنن و کشتی میگیرن وقتی صدای قهقهه هاشون توی خونه گرم و صمیمی مون می پیچه از زندگی لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم که کنار هم و سالم هستیم. عاششششششششششششقشششششششششششششمممم آرتین جونم دوستت دارم خیلی زیاااااااااااااااااااااااااااااااد آهان یادم رفت بگم میوه مورد علاقه آرتین، بعد از آلو طلایی کشف شد ! هندونه از امروز یه...
18 مرداد 1392

دکتر شریعتی و سهراب در گلایه از خدا

گلایه ای از خدا، منتسب به دكتر علی شریعتی خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه ی دیوار بگشایی لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و ...
15 مرداد 1392

آرتین و عکس های جدیدش

در حال شعله زرد خوردن در طی روز کلی با سینی ها بازی میکنیم (شما با یه قاشق روی سینی میزنی و از اینکارتم کلی خوشحال میشی یا توش میشینی و من هلت میدم .یا اینکه سینی میگیری دستت و راه میری ...) در کشو رو باز میکنی و با دقت فراوان تمام محتویات شو بازرسی میکنی دالیییییییییییییی عکسهای خونه مامانی در ادامه مطلب.... آرتین در کمد دیواری  جوجه های تازه از تخم در اومده(تو بالکن خونه مامانی یه کبوتر تخم گذاشته بود و شما عادت داشتی میرفتی کنار در بالکن و پرده رو میزدی کنار و لبات و غنچه میکردی و میگفتی اوه اوه .امروز که رفته بودیم اونجا دیدیم جوجه کبوترها بدنیا اومدن و شم...
12 مرداد 1392

خونه مامانی

چند روز پیش خونه مامانی بودیم و خاله سمیه در حال درس خوندن بود که شما رفتی تو اتاق و با پافشاری فراوان موفق شدی تا روی میز خاله بشینی کلاًدر حال برطرف کردن حس کنجکاویت بودی گلم. اینجا خاله ماژیک و از دستت گرفت اینجا دوباره ماژیک و بهت دار ما بعد از مهمونی مامانی درحال جمع و جور کردن خونه بودیم و پسرم در حال بازیگوشی و از آنجا که خودت مستقل شدی و راه میری دیگه با ما کاری نداشتی و به همه جای خونه سرک میکشیدی . همه چیز. میذاشتی تو دهنت ،عمه جون(عمه مامانی)مراقبت شمارو بر عهده گرفت بود و تا اینکه دیدم عمه جون شما گوگولی مامان و اینطوری نشونده رو مبل تا دیگه تکون نخوری بعد از کلی با...
9 مرداد 1392

آرتین این روزها...

 مامانم کلی کارهای جدید میکنی: آرتینم ،جیگر مامان. در روز 31.تیرماه.92 ساعت 5 بعد از ظهر خودت بدون اینکه جایی و بگیری سر پا بلند ایستادی و من با دیدن این صحنه دوییدم و بغلت کردم و کلی حس عجیب داشتم جدیدا اسم دیگه شما شده آقای رقاص باشی ،آخه آهنگ که میشنوی شروع میکنی به رقصیدن ودستاتو تکون میدی و رو پاهات بالا و پایین میآی وقتی بهت میگم: آرتین لالایی بزارم .شما با آهنگ میگی آآآآآآآآ(ریتم آهنگ لالایی و میگی) عمه مریم بهت میگه آرتین کفشات کو ؟؟؟و شما جیگر مامان خم میشی و انگشتای پاتو میگیری(این کارو در هر حالتی که باشی انجام میدی) بعضی وقتا که پای کامپیوترم و دارم کار میکنم یک مرتبه میای و دکمه خاموش و میزنی و بعد...
4 مرداد 1392

برای همسرم ......

می خوام برات بگم سالهای که باهم گذراندیم رابیاکه ارزیابی نکنیم وبهش نمره ندیم بیامرورکنیم ٬ من فکرکنم که باهم رشد کردیم قد کشیدیم وسرافراز بودیم ساقه دادیم برگ دادیم ٬ میوه دادیم طوفانهای بی شماری درخت زندگیمون و تکون داد با سربلندی بهم نکاه کردیم وجانزدیم ٬ریشه مون قوی وتودل خاک بود ٬ آفتم درخت زندگیمون زد ولی دوباره سرپاش کردیم٬ الانم ما هنوز درجنب وجوشیم یعنی حیات داریم یعنی زنده ایم ٬ اگه برای تو اتفاقی افتاد من قد علم کردم واگه برای من چیزی بود تو جا خالی نکردی ٬ نمیخوام از عشق و عاشقی بگم ٬ بلکه میخوام از احساس قشنگ بگم میخوام بگم هی سال به سال بیشتر بهم دلبسته شدیم من وتو خیلی رمانتیک نبودیم ولی احساس تعهد داشتیم ٬ تعهد ما از س...
1 مرداد 1392